شهریور 92
باز هم سلام دوباره به روی ماه دختر گلم... آیشین نازم اول اینو بگم که روز به روز با حرکات تازه دل من و بابایی و آناجونو شاد و شادتر میکنی صداهای عجیبی در میاری و وقتی از چیزی ناراحت میشی میگی اه اه اه..... از خواب که بیدار میشی منوکه میبینی زود میخندی و همون لبخندت شب بیداری هارو برام آسون میکنه. عزیزم چند روزه که از مسافرت برگشتیم و من و بابایی با خانوادش رفتیم تهران خونه عمه زهرا و اونجا هم 2 بار رفتیم عروسی توی تالار اصلا اذیتم نکردی و ساکت نشسته بودی و همه رو نگاه میکردی که داشتن می رقصیدن اما بعدش خسته شدی و خوابیدی تعجب میکردم تو سر وصدا چطور تونستی بخوابی فدات شم به هر حال عروسی که تموم شد از فرداش رفتیم گردش بابایی مارو ...
نویسنده :
مهناز
22:21